Monday, November 13, 2006
نامه ایی به یک زندانی سیاسی/ امید عباس قلی نژاد
دوران کودکی را بیاد میاورم . زنگ انشا که بار ها و بارها از ما خواسته بودند تا نامه ائی برای کودکان آواره فلسطینی بنویسیم. و هنوز در یادم هست که ما برای گرفتن بالا ترین نمره از ابتدای نگارش تا انتها به لعن و نفرین اسرائیل میپرداختیم . و الحق هم هرچه این کلمات غلیظ تر و پر رنگ تر میشد نمره بالا تری را به خود اختصاص میدادیم. هجوم ناجوان مردانه به مغز کودکی که تازه در ابتدای یادگیری « الف و با » بود.که در اصطلاح به آن شصت و شوی مغزی میگفتند . البته مقصود اعتراض به این نوع آموزش کور و بی تاثیر آن زمان نیست. – چرا که اگر این روش کارگر بود پس من و دوستان من و همه کسانیکه در آن سالها هم سطح بودیم ، الان باید در زمره کسانی بودیم که برای عملیات های استشهادی !!! ثبت نام کرده اند.- من هم بیاد روزهای کودکی تصمیم گرفتم نامه ائی برای یک مظلوم به نمایندگی از صدها و شاید هم هزاران زندانی سیاسی بنویسم.اما اینبار نه برای کسب نمره ، که حرفهای دلم را برای کیانوش عزیزم میخواهم بگویم.

دوست بسیار گرامیم کیانوش
روزهای تنهائیت را در کنج سلول های بند 209 وزارت اطلاعات حس میکنم. خودم هم دیر پائی نیست که از آن بند رهائی یافته ام. سلولهائی با دیوارهای سبز که رنگ گهنگی و پوسیدگی آن آدمی را از زنده ماندن و حرکت کردن نومید میسازد. چهره تکراری نگهبانان که بعضا نیز فقط بواسطه بیکاری و کسب رزق و روزی به این مکان پر ناله و نفرین روی آورده اند. بازجوئیهای شبانه و گاهی نیز روزانه ، تحت فشلر قرار دادن با الفاظ وکلمات ، خرد کردن شخصیت ، تردد در راهرو های بند با چشم بند ، بازجوئی در اطاقهایی با محافظ صدا و ... همه و همه بیانگر شکنجه های روحی و روانی است . هرچند اخیرا نیز شنیده ام که تو را مورد شکنجه های جسمی نیز قرار داده اند.
دیروز وبلاگت را دیدم . چقدر غم انگیز است که همه هم و غم یک حکومت و نیروهای امنیتی آن شده از بین بردن ماهیت واقعی وبلاگ یک فعال سیاسی !! و نوشتن اراجیف و مزخرفاتی که نشانگر اصالت شخصیتی و خانوادگی فرد یا افرادی است که دست به وبلاگ تو برده اند. این برای ما شده یک عقده که از مزیت داشتن « دشمنان دانا » برخودار گردیم.
کیانوش جان:
بعید نیست که تا چند وقت دیگر چنان ترا تحت فشار گذارند که در برابر مجری شبکه های سیمای حکومتی به اشتباهات خود درعمل برای آزادیخواهیت لب به اعتراف گشایی!!! همانطور که علی افشاریها ، سحابیها ، پورزندها ، دانشجویان و فعالین واقعه 18 تیر 78 و ... لب به اعتراف گشودند!!!. قصه ایی که دیگر تکراری شده و دیگر غیر حقیقی بودن آن برای مردم امری مسلم شده است.
همچنین بعید نیست که تحت فشارهای جسمی و روحی دست نوشته ایی از تو گرفته و به زعم خود برای از بین بردن حیثیت سیاسی و اجتماعی تو اقدام به نشر آن نمایند !!! - براستی دستگاه های امنیتی چرا تمام توان خود را معطوف این قبیل اعمال مینمایند ؟ آیا تا این حد از جامعه و آنچه که تودها بدان می اندیشند بدورند که هنوز فکر میکنند این قبیل اعمال و اعتراف گیری ها در جامعه طرفدار دارد؟!! – اما این را بدان که تو همیشه همان کیانوش سججری عزیزی هستی که هیچ جرمی بغیر از آزادیخواهی نداری.
بهر حال میدانم که این روزهای سخت و طاقت فرسا به پایان خواهد رسید. و تو نیز با عبور از این بحران و حضور در جامعه ایی وسیعتر لب به باز گوئی حقایق خواهی کرد . نه آنچه که از تو تحت فشار خواهند گرفت. این را بدان که آنکس که باید تورا بشناسد ، میشناسد و توجهی هم به اینگونه اعمال دستگاه های قهریه ندارد.
و همچنان بدان که به آزادیخواهیت ایمان داریم ، افکارت و روح آزادیخواهیت را میستائیم ، و وجودت را قبول داریم. به امید رسیدن به روزی که من ، تو و همه هم رزمان با هر اندیشه و مرام ، بتوانیم در کنار هم و با احترام به یکدیگر به تبادل افکار بپردازیم بدون اینکه نگران شکنجه و زندان و قتل و ... یکدیگر باشیم.

امید عباسقلی نژاد
21/8/1385